محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

پارسا و فرگل

مامان

این روزها وخریدوشلوغی خیابونها...

سلام عزیزم؛ به روزهای آخر سال نزدیک میشیم حال وهوای این روزها رو دوست دارم. صبح که میای بیرون شور وهیجان خاصی توی شهر حکمفرماست خیابونا شلوغ تر از روزهای قبل وصدای پای بهار شنیده میشه وحالا دیگه همه دارن به استقبال بهارمیرن؛ عزیزم این روزها برام یادآور روزهای خوش کودکی هست که با مانی می رفتیم خرید عید وکلی خاطرات این روزها قشنگ بود لباس وکفشهایی که می خریدیم تاروز عید صد بار می پوشیدیمشون،حتی بعضی موقع باهاشون می خوابیدیم... عزیزم امیدوارم خاطرات کودکی خوبی رو برات رقم بزنیم تا وقتی بزرگ شدی از به یاد آوردنشون احساس خوبی داشته باشی به امید اون روز....         &...
18 اسفند 1392

روزانه محمد پارسا

این روزها محمد پارسا از ماشین های بزرگ (ماشین گام گو)خیلی خوشش میاد وعشقش ماشینیه که مادری بهش داده(تازگی آ هم پاش روی پدال ماشین می رسه)سوارش میشه ومدام باید یکنفر کنترلش کنه که به جاهای خطر ناک نزنه محمد پارسا هروقت بخواد آب بخوره خودش چارپایه ویا سطل آشغالی آشپزخونه رو کنار سینگ میزاره وازش بالا میره تا آب بخوره وبه هیچ صراطی هم مستقیم نمیشه حرف حرف خودشه،از سوئیچ ماشین بخصوص سوئیچ ماشین مامان بی اندازه خوشش میاد بارها بیرون که میریم دستش میگیره وحاضر نیست به کسی بدش کلمات از زبان محمدپارسا: سوئيچ.......... بیبیچ.... بیبیچ مامان آشغال--------آغاق مامی-------- مای دایی-------- دی(دال باکسره) شربت...
14 اسفند 1392
1